[KINDLE] ❅ سوگ سیاوش Author Shahrokh Meskoob – Serv3.3pub.co.uk کتاب مشتمل بر سه فصل می باشد غروب، شب و طلوع حکایت مرگ سیاوش و برآمدن پسرش کیخسرو و برقراری نیکی در ایران با توض کتاب مشتمل بر سه فصل می باشد غروب، شب و طلوع حکایت مرگ سیاوش و برآمدن پسرش کیخسرو و برقراری نیکی در ایران با توضیحاتی از داستان شاهنامه و نیز روایتهای دینی تاریخی مرتبط در ایران باستان، خوانشی امروزیست از مرگ سیاوش نکات خردمندانهای از شاهنامه را گوشزد میکند و در عین حال متوجه است که دارد با عینک امروز به شاهنامه نگاه میکند.
سوگ سیاوش Soog e Siavash Siavash's Mourning 1971 Shahrokh MeskoobSiyâvash as a young man well versed in the arts of war he is granted entry to court by his father Kay Kavus the shah of Iran However his stepmother Sudabeh the ueen of Iran develops a burning sexual desire for him Refusing her advances Siavash will have nothing to do with her plans for intercourse She fakes a rape and abortion scene and blames the double calamity on Siavash who is forced to prove his innocence by riding through a colossal mountain of fire Despite his proven innocence the Shah eventually grows cold towards Siavash as he does not want to punish the woman he loves or anger her father a powerful ally in the East Siavash finds no alternative but to go into self imposed exile in the mythical land of Turan and seek shelter under the rule of Afrasiab the tyrannical arch enemy of the Iranian Shah Finally Siavash is beheaded by Afrasiab's henchmen His wife manages to escape to Iran where her son becomes the next Shah Kay Khosrow Finally Shah Kay Khosrow takes a terrible revenge on Afrasiab and inflicts a heavy defeat on the Turanian armySiavash is the symbol of innocence in Iranian literature His defense of his own chastity self imposed exile constancy in love for his wife and ultimate execution at the hands of his adopted host have become intertwined with Iranian mythology and literature over the past millennia In Iranian mythology his name is also linked with the growth of plantsتاریخ نخستین خوانش هفدهم نوامبر سال 1976میلادیعنوان سوگ سیاوش در مرگ و رستاخیز؛ نویسنده شاهرخ مسکوب؛ تهران، خوارزمی، 1350؛ در 246ص؛ کتابنامه به صورت زیرنویس؛ چاپ دوم تیرماه 1351؛ چاپ سوم اسفند 1354؛ چاپهای چهارم و پنجم آبان ماه 1357؛ چاپ ششم، مرداد 1370؛ چاپ هفتم شهریور 1386؛ موضوع نقد شعر برگزیده از شاهنامه فردوسی در باره اساطیر ایرانی سده 20مسه فصل کتاب غروب، شب و طلوع؛ حکایت مرگ سیاوش و برآمدن پسرش کیخسرو استشاهرخ مسکوب، روشنفکر، نویسنده، مترجم و شاهنامه شناس، در سال 1304 هجری خورشیدی در بابل به دنیا آمدند؛ دوره ی ابتدایی را در مدرسه ی علمیه ی تهران گذراندند، و ادامه ی تحصیلاتشان را در اصفهان پی گرفتند؛ در سال 1324هجری خورشدی به تهران بازگشتند و در سال 1327هجری خورشدی از دانشگاه تهران، در رشته ی حقوق، فارغ التحصیل شدند؛ نخستین نوشته های ایشان را در سال 1326هجری خورشیدی با عنوان «تفسیر اخبار خارجی» در روزنامه « قیام ایران» به چاپ رسید؛ از سال 1336هجری خورشدی به پژوهش در حوزه ی فرهنگ، ادبیات، و ترجمه روی آوردند ایشان پس از انقلاب به «پاریس» مهاجرت کردند و تا آخرین روز زندگی ناگزیر در عکاسی خواهرزاده ی خویش دلمشغول به کار شدند؛ در آن ایام او پشت پیشخوان عکاسی کار، و همانجا هم زندگی میکردند، شاهرخ مسکوب سرانجام در تاریخ بیست و سوم فروردین به علت ابتلا به سرطان خون در پاریس دیده از جهان فروبستند؛ پیکر ایشان در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است؛در بخش نخست کتاب با نام غروب نگارنده، پس از آوردن اطّلاعاتی کوتاه، در رابطه با اساطیر کهن ایرانی با نگاهی بر اوستا و برخی دیگر از منابع پهلوی و شرح چگونگی آغاز آفرینش جهان، گیتی، و انسان، و نبرد کیهانی نیک و بد ـ اهورامزدا و اهریمن ـ داستان سیاوش را آغاز میکنند؛ مردی کامل، که مرگ را انتخاب نکرده، امّا برای رهایی راستی، مرگ بر او نازل میشود، و وقتی مرگ بر او نازل شد، در مقابل آن جا نمیزند؛ رفتاری دارد که باید داشته باشد، و با پذیرش مرگ تلخ خود، شهید راه رهایی راستی میشود؛امّا در بخش دوم کتاب با نام شب، صحبت از شخصیّتها و آدمهایی است که در برابر هیچ نوع مرگی نمیتوانند تصمیمی بگیرند؛ یکی افراسیاب است، یکی کاوس، یکی سودابه است و یکی گرسیوز؛ مراد از مرگ در قبال ایشان ناظر به امری کلّی است؛ مثلاً سودابه مرگ عشق خود را نمیتواند بپذیرد یا گرسیوز مرگ بزرگی و مقام و منزلت خود را نزد شاه توران برنمیتابد ؛و سرانجام در بخش سوم با نام طلوع آدمی هست که اراده اش در برابر مرگ روشی فاعلی دارد، و مرگ را به اراده انتخاب میکند؛ در نتیجه این مرد، مرگ ندارد، بلکه رفتن دارد؛ و او کیخسروست فصول کتاب با بخش دوم زندگی «سیاوش» ـ یعنی حرکت «سیاوش» از ایران به سمت «تـوران» و دوستی با «افراسیاب»، تا مرگ «سیــاوش» به دست «افراسیاب» ـ سروکار داردنقل نمونه متن «اهل بخارا را بر کشتن سیاوش، سرودهای عجیب است، و مطربان آن سرودها را کین سیاوش گویند؛ مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوحه هاست، چنانکه در همه ولایتها معروف است، و مطربان آنرا سرود ساخته اند، و میگویند میخوانند و قواّلان آن را گریستن مغان خوانند، و اين سخن زیادت از سه هزار سال است»؛ پایان نقلتاریخ بهنگام رسانی 07071399هجری خورشیدی؛ ا شربیانی
سیاوش، مظلومِ زیباروی و شهید شاهنامه است شخصیتی جذاب که معجزهوار پاکی و درستکاریاش را به پدرش کاووس شاه اثبات میکند اما همچنان مرگ است که در تقدیر وی جای گرفته و حادثهای بزرگتر از عشق سودابه او را به کام مرگ میکشاند شاهرخ مسکوب کتاب را در سه فصل نوشته؛ غروب، شب، طلوع در فصل غروب که تمرکزش بر سیاوش و شهادت اوست، مرگ را یکی از خویشکاریهای سیاوش دانسته سیاوش به واسطهی مرگش زنده میماند و تداوم مییابد سرشت پاک سیاوش، افراسیاب را به وحشت میاندازد، از این رو نمیخواهد که خون سیاوش بر زمین بریزد او میداند اگر چنین اتفاقی بیفتد، سقوط او حتمی خواهد بود پرسیاوشان گیاهی است که از خون سیاوش میروید او تبدیل به اسطورهای ابدی میشود و مردمان بر مظلومیت او خواهند گریست مرگ سیاوش آغاز جنگ و رستاخیز است رستم به کینخواهی از او ابتدا سودابه را میکشد و سپس با افراسیاب میجنگد رستم، پهلوان بیهمتای شاهنامه بعد از سیاوش تا ابد سوگوار میشود؛بیزدان که تا در جهان زندهام بکین سیاوش دل آکندهامنبندد دو چشمم مگر گرد رزم حرامست بر من می و جام و بزمکیخسرو، ثمرهی عمر کوتاه سیاوش است که ریشهی ظلم را برمیکند و نماد شاه آرمانی است کیخسرو همچنین از منظر روانکاوی نماد خویشتنی هماهنگشده است او فرزند ایران و توران است، نوهی کاووس و افراسیاب، نیکی و بدی اکنون در او مجموعشده و به تعادل و هماهنگی رسیدهاند درست مثل یین و یانگ که سفیدی و سیاهی را در دل خود دارد کیخسرو به سبب هماهنگی درونی، انسانی کامل و ارباب دو جهان است مسکوب البته تنها به همینها نمیپردازد او از «زمان» در حماسه و شخصیت پهلوان و شاه و همچنین از اندیشهورزی فردوسی در خلال روایت تاریخ صحبت میکند که در این مرور نمیگنجد به تفصیل گفتنشان
نهانی چرا گفت باید سخن، سیاوش ز پیمان نگردد ز بن، ز پیمان نگردند ایرانیان، ازین در کنون نیست بیم زیان و اگر پیمانی شکستند رستمی بیچاره و سهرابی در خاک شد یک تحلیل فوقالعاده جامع و ستودنی از ماجرای سیاوش خیلی عالیه این کتاب تقابل نیکی و بدی و رویارویی اهورامزدا و اهریمن
سیاوش بدر تمام است بر تخت تابنده سپاه سالاری و فرمانروایی که چون رعد می توفد چون او به توران رسید افراسیاببه روی سیاوش نگه کرد و گفت که این را به گیتی کسی نیست جفتنه زین گونه مردم بود در جهان چنین روی و بالا بر فر مهان دو گانگی اساطیر یکچند در حماسه از میانه برخاست و همه جهانیان ایران و توران در این شاهزاده به هم پیوستند شاید به یاری این سرچشمه خورشید هرکسی چشمی به روشنی گشود کتاب خیلی خوبی است و روابط بین شخصیت ها و وقایع داستان سیاوش در شاهنامه را به خوبی تحلیل کرده البته به خاطر یک سری مشغله داشتم کتاب را میگذاشتم کنار که یکی از دوستان گفت در انتها مسکوب اشاره ای به شباهت های شهید شاهنامه و شهید کربلا هم میکند که باعث شد کماکان باهاش سرگرم باشم این نظر در پاره ای از کتاب های زرتشتی آمده است که مردم فراخ نعمت و با دستگاه در جهان دیگر نیز چنین هستند 😏 داستان های بخش پهلوانی شاهنامه حاصل ترکیب شخصیتهای اساطیری اوستا و دوران و مردان تاریخی اشکانی و جهان بینی ساسانی است بدین گونه حسین علی پس از سیاوش و یحیی و دیگران می آید و شهادت او صورت دیگری است از مرگ آنان در این جا شهید تازه پیشینیان را به فراموشی نمی افکند بلکه در سلسله شهیدان با آنها در آمیخته می شود ذات پروردگار در برگزیدگانی حلول میکند و عجب آنکه همین برگزیدگان شهید میشونداین ده دوازده صفحه درخشان را جا انداخته بودم و دنبالش میگشتم از گره خوردن سوگ سیاوش با تعزیه امام حسین ع میگوید باری، زاری بر مردگان از دیر باز مرسوم بود که اوستا آن را منع می کرد و معتقدان به آن همچنان بر عزیزان از دست رفته می گریستند ایرانیان پس از مسلمانی هم سالها با سرودها و به آیین خاص برای سیاوش دین و اساطیر پیشین سوگواری می کردند نه تنها در بخارا | که در مرو نیز نشانی از گريستن و سرود خواندن در دست است از جانبی دیگر «همیشه سوگواری بر مردگان یکی از رسمهای همگانی دیلمیان بودکتاب خیلی خوبی است برای تحلیل چند وجهی یکی از داستانهای مهم شاهنامه
پژوهشی دیگر از شاهرخ مسکوب در حماسه ی ملی ایران و گشایش راز و رمز اسطوره ی فرهنگ ایرانی مسکوب در بررسی افسانه ی زندگی، و مرگ سیاوش سیاووشان که از دوران اوستایی در فرهنگ ما معمول بوده، به شکلی جامع به دو مساله ی مهم پرداخته؛ یکی دو بن اندیشه ی ایرانی، نیک و بد، و دومی مساله ی مرگ و شهادت و رستاخیز این گزارش نیز مانند همه ی آثار دیگر شاهرخ مسکوب، از زبانی پخته و در عین حال شیرین برخوردار است بازنگری های شاهرخ مسکوب در زمینه ی دوران حماسی شاهنامه و شاخص های آن، پیش از او هرگز به این گستردگی و بدون هیچ زیاده گویی و بزرگ نمایی ناسیونالیستی، سابقه ندارد شاهرخ مسکوب بی تردید یکی از کسانی ست که پژوهش در گذشته ی تاریخی و فرهنگی ما را بدون حب و بغض و بصورتی آکادمیک در ایران آغاز کرده و نگاهش عاری از هرگونه تعصب نسبت به ملیت و فرهنگ ایرانی ست
#کتاب #جستار #شاهنامهجستار #سوگسیاوش اثر #شاهرخمسکوب از #انتشاراتخوارزمی سوگ سیاوش پس از #روزهادرراه و #سوگمادر ، سومین اثریست که از مسکوب خواندم این اثر جستاریست در باب مرگ سیاوش در شاهنامه سیاوش پسر کیکاوس، پادشاه ایران، در جنگ با افراسیاب، پادشاه توران، پس از پیروزی عهدی با وی میبندد کاوس پس از شنیدن پیروزی سیاوش به وی پیام میدهد که بر ضد عهد بشورد و آنها را نیست کند سیاوش از فرمان پدر سرپیچی میکند و به رسم اخلاق بر ضد عهد عمل نمیکند او که دیگر راه پس ندارد به توران میرود و انجا افراسیاب که مهر سیاوش بر دلش نشسته دخترش، فرنگیس، را به زنی او میدهد و سیاوش را شهریار یکی شهرهایش میکند دشمنان به ویژه گرسیوز، به عناد میان آن دو اختلاف و شک میاندازند و موجب میشوند تا افراسیاب به ناحق سیاوش را از بین ببرد کیخسرو، پسر سیاوش، که نماد پاکی و به تعبیر مسکوب پیامبر زمان است، پس از مرگ پدر به دنیا میآید و به خونخواهی پدر بر میخیزد وی با کمک گیو به ایران باز میگردد و پس از بستن پیمان با کاوس و با کمک رستم جان افراسیاب را میگیرد و انتقام خون پدر را باز پس میساند تمام این روایت را مسکوب قدم به قدم باز میکند و ما را به سفری دراز و دلنشین به شاهنامه میبرد، یکی جالبترین جنبههای مطالعه این کتاب ارتباط میان سیاوش اسطوره و حسین اسلام است و اثر گذاری اسطوره در فرهنگ معاصر این کتاب را بسیار دوست داشتم و از نثر دلنشینش بسیار لذت بردم مسکوب و آثارش را از دست ندهید#حامدرحیمی
در جهان بینی اساطیری اگر رشتۀ عمر کسی راظالمانه پاره کنند بیگمان بشکلی دیگر باز می آید و زندگی را ازسر میگیردسیاوش هم کشته میشود اما خونش که بر خاک می ریزد نیست نمیشود مرگ و نیستی از هم بیگانه اند مرگ سیاوش را میکشد اما نیست نمی کند زیرا او جاوید است مرگ تنها چگونگی بودن را دگرگون میکند اما با ذات آن کاری نمی تواند بکندسیاوش ِشاهنامه و افسانۀ او از آن اجتماع بیدادگر ساسانی استافسانۀ سیاوش پرداخته روزگار آزادان نیست اما پرداختۀ مشتاقان آزادی است در روزگاری اسارتآنگاه که مردی به بهای زندگی خود حقیقتِ زمانش را واقعیت بخشد دیگر مرگ سرچشمۀ عدم نیست جویباری است که در دیگران جریان می یابد مردی چون سیاوش تنها شهید اجتماع و اطرافیان نیست او شهید روزگار است کتاب به سه بخش غروب شب طلوع تقسیم شده زندگی سیاوش مرگش و انتقام گیری پسرش کیخسرو از افراسیاب خواندن این کتاب لذتی بسیاری داشت شیفته وسعت اطلاعات و نثر شیوا و روان مسکوب شدم
در سوگ سیاوش؛ آن که ذات حماسیاش کالبدی حماسی مییابد و «کار سیاوش به کین سیاوش بدل میشود»
یکی از زیباترین نثرهای شاعرانه و تحقیقی ژرف در زمینه ی ادبیات حماسی ایران
وقتی کتاب رو میخریدم پیش خودم فکر میکردم اگه نویسندهی روزها در راه در مورد سیاوش بنویسه چی میشه ولی کتاب خیلی با تصورم متفاوت بود، در واقع یه پژوهش بود و از جنبههای مختلفی قصهی سیاوش شاهنامه رو بررسی کرده بود جالب، اما نه اونی که میخواستم